تاریخ انتشار | 14 ژوئن 2021 |
---|---|
فرمت فایل | قابل ویرایش – ورد – word |
تعداد صفحات | 93 صفحه |
برخی از اصطلاحاتی که تا کنون برای ارجاع به خود آسیبرسانی به کار رفته اند عبارتند از: شبهخودکشی، خودجرحی، خود جرحی بدون خودکشی[، خود آسیب رسانی عمدی (DSH)، نشانگان رگ زنی خود زنی ظریف، خشونت بر خود خودآزارگری، خود معیوبسازی و خودتخریبی، اختلال خود شکستدهی خود آسیبرسانی مستقیم و خود آسیبرسانی غیر مستقیم.
اصطلاح رفتارهای خودجرحی(SIB) برای اشاره به رفتارهای خودجرحی متداول مانند بریدن، سوزاندن و خط انداختن روی بدن که با شدت خفیف تا متوسط انجام می شوند، به کار میرود. خودمعیوب سازی برای اشاره به رفتارهای شدیدی که باعث آسیب یا نقص عضو بدنی میشود مانند اخته کردن یا قطع اندامهای بدن استفاده میشوند (کلیز و وندریکون،۲۰۰۷).
خودجرحی، خودجرحی بدون خودکشی (NSSI) و خود آسیب رسانی عمدی سه اصطلاحی هستند که بیش از سایر اصطلاحات استفاده شدهاند. در حالیکه در برخی تعاریف رفتارهای خودجرحی به صورت کلی و عمومیتر دو رفتار اقدام خودکشی و خودجرحی بدون خودکشی را شامل میشود (ناک،۲۰۰۷)؛ اما در طبقه بندی های دیگر مثل کلونسکی (۲۰۰۸) خودجرحی تنها شامل خودجرحی بدون خودکشی است. در تعریف خودجرحی ، عوامل فرهنگی و اجتماعی نیز در نظر گرفته است؛ زیرا در برخی از فرهنگها برخی از انواع خود جرحی مثل قمه زدن یا سوراخ کردن بدن یا رنج دادن به خودجزو ویژگی های مطلوب فرهنگی و قابل قبول از لحاظ اجتماعی در نظر گرفته میشود.
خود آسیبرسانی عمدی (DSH) به عنوان هر گونه آسیب که به شیوة عمدی،مستقیم و آگاهانه به بدن وارد میشود،گفته میشود که ممکن است بدون انگیزه خودکشی باشد یا انگیزه واقعی رفتار نامشخص است(گراتز،۲۰۰۱). اغلب رفتارهای طبقه خودجرحی و خودآسیبرسانی آگاهانه مشترکند به جز رفتارهایی مانند خودمسموم سازی که هر چند خود آسیب رسانی آگاهانه در نظر گرفته میشوند؛ اما در طبقهبندی خودجرحی به حساب نمیآید. عده ای از محققین کاربرد صفت عمدی را برای خود آسیبرسانی اشتباه میپندارند؛ زیرا ممکن است در برخی از مواقعی که فرد به بدن خود آسیب وارد می کنند ، در حالت های تجزیه ای قرار داشته باشد و بنابراین نمی توان گفت انتخاب عمل آسیب به خود به صورت عمدی یا آگاهانه بوده است (موسسه ملی عالی بالینی انگلستان،۲۰۰۴). در کشورهای آمریکای شمالی به صورت کامل اقدام خودکشی و خودجرحی جدا از هم در نظر گرفته میشوند؛ اما در اروپا به ویژه سیستم درمانی و پژوهشی انگلستان از اصطلاح DSH استفاده میشود و وجود یا عدم وجود انگیزه خودکشی ملاک مهمی در جدا کردن افراد با خودجرحی ویا اقدام کنندگان به خودکشی نیست.
تاریخچه مطالعات خود آسیب رسانی
به لحاظ تاریخی انواع مختلف خودآسیب رسانی هم در تاریخ واقعی( مثل فرماندهان جنگی) ، هم در تاریخ داستانها و ادبیات (مانند ادیپ اثر سوفوکل) و هم در متون دینی وجود داشته است یا به آن سفارش شده است و همواره مردان و زنانی بودهاند که به دلایلی مانند حفظ آبرو و ارزش شخصی، خانوادگی یا قومی و یا به دستور خدایان به بدن خود آسیب وارد کردهاند.
در دهه ۱۹۳۰ برای اولین بار منینگر موردپژوهیهایی را با دیدگاه روان تحلیلگری درمورد رفتارهای خودآسیب رسانی ارائه کرد. براساس دیدگاه کارل منینگر این گونه رفتارها نوعی خودکشی از نوع خفیف بود که با نیت تغییر انگیزه خودکشی واقعی یا جایگزینی برای آن انجام میشد و حُکم نوعی کمک به خود را داشت که ممکن بود هم در افراد بیمار و هم افراد سالم وجود داشته باشد. منینگر برخلاف رویکرد تحلیلی معتقد بود باید نسبت به این گونه رفتارها دیدگاه کل نگری داشت و نقش عوامل محیطی را هم در نظر گرفت. در مقابل در همان دوره منینگر، روانکاوان بسیاری بودند که این گونه رفتارها را صرفاً با نگاهی آسیبشناختی، روشی برای دستکاری و فریب دیگران و یا عملی برخاسته از احساس گناه نسبت به مسائل جنسی و پرخاشگری تصور میکردند (گیلمان،۲۰۱۳).
به لحاظ تاریخی بین دهه ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ توجه بیشتر متخصصان به اقدام خودکشی و خودمسموم سازی متمرکز شد و رفتارهای خودآسیب رسانی از نوع خودزنی کمتر موضوع پژوهشها بود. تصور قالب در این دوره این بود که رفتارهای خودآسیب رسانی بیشتر در زنان جذاب و منفعل طبقه متوسط جامعه وجود دارد؛ تصویری که با واقعیت فاصله زیادی داشت. هم چنین در این دوره مورد پژوهیهایی از خود آسیبرسانی چاپ شد که بر این عقیده بودند که این نوع رفتارها ممکن است محصول نیروهای محیطی و فرهنگی باشد و حتی این عقیده وجود داشت که این رفتار از نظر بیمار سازگارانه است و هرگونه تلاش و فشار برای محدود کردن این رفتار باعث تشدید آن رفتار خواهد شد؛ اما به تدریج رفتارهای خودآسیب رسانی به ویژه بعد از دهه ۱۹۸۰ مورد توجه هم متخصصان و هم عموم مردم قرار گرفت و روانشناسان بالینی با رویکردی پزشکی و رفتاری شروع به بررسی این رفتارها در گروههای مختلف مراجعان شان نمودند. با این حال در این دوره هم طرفداران جنبش زنان و برخی از جامعهشناسان این گونه رفتارها را تلاشی برای استقلالخواهی و رفتاری قابل قبول در برابر فشار و سرکوب جامعه مردسالار برشمردند و عدهای نیز آن را بخشی از فرهنگ جوانان آن دوره و زمانه در نظر میگرفتند؛ اما پس از دهه ۱۹۸۰ کم کم طرفداری از این دیدگاهها کاهش یافت و دیدگاههای بیماریشناختی و بالینی نسبت به این رفتارها به کُرسی نشست به حدی که بسیاری آن را نوعی اعتیاد یا نقص در کنترل تکانه انگاشتند. در این دوره بر نقش آسیبهای دوران کودکی به ویژه اذیت و آزار دوره کودکی و جنبه های عصبی و زیستی این رفتارها تاکید بیشتری شد(سیمون و هالندر،۲۰۰۱).
در سال ۱۹۸۳ پاتیسون و کاهان براساس مطالعه روی گروهی از بیماران خودجرحی کننده اصطلاح تشخیصی جدیدی را برای توصیف وضعیت این گروه از بیماران با عنوان نشانگان خودآسیبرسانی آگاهانه، پیشنهاد دادند. این مطالعه مقدماتی، پیشدرآمدی شد بر تحولاتی که در ۲۰۱۳ برای گنجاندن طبقه تشخیصی جدید خودجرحی بدون خودکشی به DSM نسخه پنجم مطرح شده است. در دهه ۱۹۸۳ اثری کلاسیک با عنوان بدن ها زیر صیقل: خود معیوب سازی و روانپزشکی(۱۹۸۳) به چاپ رسید که مضمون کتاب چالشی بود بین دیدگاه های اجتماعی و فرهنگی در برابر دیدگاه بیماری شناختی به خودآسیب رسانی. با این حال در پایان کتاب نویسنده با دیدگاه پزشکی رفتارهای خود آسیب رسانی را نوعی بیماری روانی تعریف کرد که برای درمان نیازمند مصرف دارو میباشند (سیمون وهالندر،۲۰۰۱).
به لحاظ تاریخی خودجرحی در طبقه بندی بیماریها با عنوان رفتار شبهخودکشی برای اولین بار معروف شد و به صورت کلیشهای همه انواع رفتارهای خودجرحی به عنوان شبه خودکشیهای در نظر گرفته میشد که در افراد با اختلال شخصیت مرزی مشاهده میشد. با این حال در سالهای اخیر مطالعات فراوانی که روی خودآسیب رسانی به ویژه از نوع خودجرحی انجام شده است این پیشنهاد را مطرح کرده است که خودجرحی نوعی نشانه فراتشخیصی است که صرفاً مرتبط با اختلال شخصیت مرزی نیست (بنتلی، ناک، بارلو، ۲۰۱۴). از طرفی برخی متخصصین عقیده دارند شواهد کافی برای در نظر گرفتن نشانگان خودجرحی تکرار شونده وجود دارد (میوهلکامپ،۲۰۰۵).
بسیاری از محققین با گرایشهای جامعه شناختی از خودجرحی با دیدگاه انتقادی و پدیدهای مرتبط با مفهوم هویت سخن گفتهاند و آن را ناشی از بیگانگی نوجوانان عصر جدید با خود و محرومسازی های اجتماعی و یا راهی برای ابراز آشکار دردهای روانی و حرفهایی میدانند که جهان بیرونی نمیخواهد بشنود و جامعه شناسان طرفدار جنبش زنان، خودجرحی را پاسخی مستقیم به استاندارهای فرهنگی استثمارگرانه زیبایی و انتظارات جنسی اجتماعی از زنان در جامعه برمیشمارند (سیمون و هالندر،۲۰۰۱). مطالعات جامعهشناسی تایید میکند که در برخی از جوامع و فرهنگ ها خود جرحی با اهداف شفا، دستیابی به معنویت و پیروی از قوانین الهی انجام میشود؛ برای مثال مسلمانان مراکشی شکافی در سر میزنند به گونهای که خون از آن جاری شود و معتقدند اگر نان بر آن خون فرو برده شود شفای حال مریض خواهد بود، یا دربرخی از فرهنگ ها برای بالا بردن درجات روحانی و جلوگیری از مغلوب شدن در برابر گناهان افراد اقدام به اختگی خودخواسته میکنند. همچنین در برخی از فرهنگهای قبیلهای، افراد قبیله برای اطاعت از قانون یا رسیدن به جایگاه اجتماعی انگشتان دست خود را می برند یا با ضربه زدن به سرخود یا فرزندانشان ظاهر جمجمه را تغییرشکل میدهند (سیمون و هالندر،۲۰۰۱).
داروین در مقاله تجلی هیجان در انسان و حیوانات (۱۸۷۲)، خود جرحی را نشانهای از نیاکانگرایی و نوعی بازگشت به حس از خویشتن بدویتر در نظر گرفته است. فروید به صورت غیر مستقیم به مساله رفتارهای آسیب به خود پرداخته است، آن جا که از غریزه مرگ و نمودهای درونی غریزه مرگ (یعنی فراخود) و نمود های بیرونی آن(یعنی پرخاشگری) سخن میگوید. از نظر فروید ریشه رفتارهای آسیب به خود و خودکشی در تعارض های درون روانی است. از نظر فروید انسان ممکن است در اثر غریزه مرگ یعنی میل به نیستی و نابودی به خود آسیب بزند یا ممکن است ایگو برای ابراز پرخاشگری به سوی ابژه ای که درونیسازی کرده است به خود آسیب بزند و یا ممکن است آسیب به خود ناشی از احساس تخطیکردن از آرمانها و ارزشهای فراخود باشد. از نظر فروید ناتوانی در ابراز غریزه مرگ منجر به آسیب به خود می شود و خودکشی نوعی دیگر کشی است. فروید در تبیین پویشهای خودکشی رفتار این افراد را به این شرح توصیف کرده است:
رفتار شخصی فوق العاده خشمگین شده، غالباً نشان میدهد که گذار از تعرض جویی ممانعت شده به خودویرانگری به این صورت است که وی تعرضجوییاش را به خویش معطوف میکند: چنین شخصی موهایش را از سر میکند یا با مشت به سر و صورت خود می کوبد،گرچه واضح است که او ترجیح می داده این رفتار را با کسی غیر از خودش انجام دهد. در هر وضعیتی، به هر حال بخشی از خودویرانگری در درون باقی میماند، تا این که سرانجام این خودویرانگری موفق به کّشتن فرد می شود و حتی اتمام یا تثبیت نامطلوبِ نیروی شهوی او احتمالاً نمیتواند مانع این امر گردد…(فروید،۱۳۸۲
این ها فقط بخشی از متون این مقاله و تحقیق و پروژه به صورت پراکنده و ناقص می باشد ، برای دانلود تحقیق ، دانلود مقاله ، دانلود پروژه به صورت کامل لطفا آن را خریداری نمایید. ( بالای صفحه )
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.