تاریخ انتشار | 18 مارس 2022 |
---|---|
فرمت فایل | ورد ـ word ـ قابل ویرایش |
تعداد صفحات | 28 صفحه |
این تحقیق مقاله دارای موضوعاتی همچون مقدمه تحلیل نتیجه گیری و … می باشد و در ۲۸ صفحه تنظیم شده است و دارای پسوند ورد word قابل ویرایش است
به نظر می رسد که یک بحث اقتصادی را نمی توان با پیشگفتاری فلسفی یا اجتماعی آغاز کرد. اما شاید یکی از هدیه های ارزشمند پسامدرنیزم به انسان امروز شکستن مرزها در حوزه های معرفتی مختلف باشد. مقولات جامعه شناسی فرهنگ شناسی، اسطوره شناسی، فلسفه، فلسفه تاریخ، اقتصاد، مدیریت و … در تداخل کامل با یکدیگر قرار گرفته اند. مثال آن دانش سیبرنتیک است که آن را می توان در حوزه های مختلف فلسفی ، اجتماعی، اقتصادی و مدیریتی مورد ارزیابی و تحقیق قرار داد. همچنين اقتصاد توسعه كه بامقولات علوم اجتماعي ، فرهنگ شناسي و۰۰۰ عجين شده است .
مسئله دیگر عدم اعتقاد نگارنده به مفهوم زمان در تحلیلهای خود است.به اعتقاد نگارنده اندیشه سیال است و هر زمان با کمی تغییر ظهور می کند. دوستی می گفت مادر بزرگی داشته که ناصرالدین شاه را «شاه شهید» می نامیده و اکنون اگر بخواهیم در یک بحث اقتصادی اندیشه های امثال تقی زاده را مطرح کنیم، انگارکه مقاله ای بنویسیم در اثبات یا نفی اطلاق کلمه «شهید» برناصر الدین شاه که امروزه دیگر محلی از اعراب ندارد. اما حقیقتاً باید گفت که اندیشه ها در زمانهای مختلف به شکل های مختلف مطرح شده اند. به طور مثال زمانی که بخواهیم مفهوم «لوگوس» در اندیشه فلوطین با «عقل سرخ» سهروردی با «علم الاسماء» ابن عربی و یا «حوالت تاریخی» فردید را انطباق دهیم متوجه می شویم که این مفهوم هر زمان با کمی تغییر به شکلی به ظهور رسیده است.
اکنون به بحث خویش می پردازیم در خصوص توسعه نیافتگی ایران و اینکه چرا در جایی که اکنون هستیم قرار گرفته ایم؟وچه باید بکنیم ؟ تحلیل های مختلفی پس ازمشروطه ارائه شده است:
– عده ای همزمان با انقلاب مشروطه با توجه به شکوهمندی و جلال اروپا چنان مجذوب غرب شدند که معتقد بودند ما باید همان راهی را برویم که اروپا رفت. این جمله تقی زاده بسیار معروف است که: «باید از سرتاپافرنگی شد».
مفاهیمی چون اومانیسم، ناسیونالیسم، پارلمانتاریسم مشروطه و اصل تفکیک قوا، لیبرالیزم میلز، اندیشه های لاک، دید رو، مونتسکیو، ولتر و …. این گروه را چنان شیفته کرد که با عشقی کاریزماتیک جز تحسین غرب و غبطه را بر نمی تابیدند.
البته دلایلی که اروپا را به اینجا رساند یا به عبارت دیگر باعث پیشرفت و توسعه اقتصادی اروپا شد بحثی است مفصل که نیاز به تحقیق گسترده دارد و خارج از حوصله مقاله ما می باشد. لیکن می توان به اجمال گفت که سیر تاریخی اروپا طی هشتصد سال گذشته که با ظهور مکتب گوتیک در میانه قرن دوازدهم میلادی به وقوع پیوست راهی نیست که ما بخواهیم مجددا آن را طی کنیم چرا که شرایط خاص اقلیمی، جغرافیایی و فرهنگی اروپا خاص همان کشورها بود همان طور که نمی توان دقیقاً فرآيند توسعه ژاپن را در ایران کپی کرد و در این سیاق ساده لوحانه خواهدبوداگرفکرکنیم که اندیشه ها وادبیات نسلی که تقی زاده به آن وابسته بودمارا به جايی برساند.
– گروه دیگر گروهی بودند که درست در مقابل اندیشه گروه اول قرار گرفتند ظهور مارکسیزم از یکسو و انقلاب سوسیالیستی فرانسه و نهایتا انقلاب روسیه باعث پیدایش گروه جدید روشنفکران در ایران شد. البته لازم به ذکر است که این اندیشه به سرعت شکلی تشکیلاتی به خود گرفت و موجد حزب توده در ایران شد. بر اساس تفکرات این گروه ، كشورهای استعمار گر غربی باعث فلاکت و عقب افتادگی کشورهای جهان سوم شدند. زیبا کلام در کتاب«ما چگونه ما شدیم؟» می نویسد:
((غرب ستیزی آنچنان در ایران باب شد که فردی مثل شاه نیز درمذمت دمکراسی غربی داد سخن داده و به غربیان هشدار می داد که آنان به آخر خط رسیده اند واگر به خود نیایند عنقریب تمدنشان به زیر سیل بنیان کن فساد، هرج و مرج و بی بند و باری فرو خواهد رفت)).
انگاره های غربی جای خود را به انگاره های مارکسیستی می دادند. کلمه «استعمار»، مانندآچاری گشاينده هرمسئله ای بود.حضرت خداوندگارمولانارا«هگل شرق» می نامیدند.و مصرع معروف لسان الغیب « هر چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد» را «تأسف حافظ از الیناسیون توده» تحلیل می کردند. در مجامع روشنفکری مفاهیمی چون تضاد طبقاتی، طبقه پرولتاریا، زحمتکشان، امپریالیزم و توده به جای نقل و نبات و شیرینی پخش می شد.
در این راستا تا جایی پیش رفتند که تعدادی از اندیشمندان مسلمان نیز کلماتی چون «جامعه بی طبقه توحیدی» را بکار می بردند و در کلاسهای دانشگاهی مدعی می شدند که هر کس که علوم اجتماعی را می خواند ناگزیر به چپ بودن است.
بر اساس تحلیل این گروه یکی از مشکلاتي که باعث عقب افتادگی جامعه ایران شد این بود که سیر دیالکتیک تاریخی در ایران ناقص طی شد. یعنی جامعه ایران وارد دوران بورژوازی نشد. اما آیا واقعاً ایران دوران فئودالیزم را تجربه کرد؟به عبارت دیگر آیا دوران فئودالیزم با مولفه های خاص خود در ایران به ظهور رسید؟ وآیاکلمه «فئودال» با پارامترهایی که مد نظر مارکس بود به خوانین ایرانی قابل اطلاق بود؟
جواب این سئوال ها توسط اندیشمندان بسیاری طی سالهای گذشته داده شده است و مقاله ما مجال آنکه بخواهد این اندیشه را نقد کامل کند ندارد. اما باید گفت شکستهای پی درپی ماركسیستها در جبهه های مختلف مثل شکست در جنگهای داخلی اسپانیا و شکست نئومارکسیستها همچون مارکوزه یا طرفداران مکتب فرانکفورت در اعتصابات دانشجویی دهه شصت فرانسه و … وظهور اندیشه های آرون و پوپر و اندیشمنداني از این دست وهمچنین میل نظریه پردازان پایانی اتحاد جماهیر شوروی به پراگماتيسم در دهه هشتاد و ارائه دکترین پروستریکا، دستگاه فلسفه تاریخ مارکسیسم را با چالشی عظیم مواجه و راهکارهای توسعه با ادبیات این گروه را دچار تردیدی جدی کرد.
از مهمترین این گروه می توان به میرزا آقا خان کرمانی،کسروی، عارف، ملک الشعرای بهار، هدایت،پورداوود و اخوان ثالث اشاره کرد. اینان معتقد بودند که ایران قبل از حمله اعراب دارای امپراطوری پهناور و بزرگی بوده است. پس از ورود اعراب بود که همه مشکلات ما ایجاد شد. زیبا کلام در کتاب «ما چگونه ما شدیم؟» این گفته میرزا آقا خان کرمانی را آورده:
«ایرانیان از زمان حمله اعراب سیمای زیبا، چهره هایی سر بلند و شاداب، قامت برجسته و خوش حالت خود را به خاطر نزول سطح اخلاقیشان و پیدایش عادات ناپسندیده در میانشان و غلبه احساس نا امیدی بر وجودشان از دست داده اند».
«…. نتیجه تاریخی این تفکر ناسیونالیستی افراطی«شوونیستی» این بود که نژاد «پاک»، «اصیل»، «اهورایی»و «آریایی» ایرانی هیچ مسئولیتی در قبال انحطاط و عقب ماندگی هولناک ایران نداشت».
یکی از مسائل مهمی که در اندیشه این متفکران می توان یافت یأس شدید فلسفی است که قسمتی از آن منتج از حقارت آغازین اقوام ایرانی پس ازسقوط دوره ساسانیان بوده است . اعراب در تفاخری جاهلانه ایرانیان راعجم مجوس می نامیدند و سعی بر آن داشتند تا هرچه که نشانه مدنیت در این کشور بودنابود کنند واین زخم قرنهاست که ایرانیان راآزار می دهد.فردوسی درقرن چهارم با غیظی بسیارمی گوید:
البته دیگر عاملی که باعث این یأس از ميانه دهه چهل به این طرف شدپايان جنگ جهاني دوم با تبعات خانمان براندازآن ، ظهور نئوناتورالیسم کافکا و شکست اگزیستانسیالیسم هایدگر- حداقل در عمل- و تسری آن به اندیشه روشنفکران ایرانی بود. شاملو درشعر «شهر سرد» می گوید:
اما آیا واقعاً ورود اعراب و اسلام به ایران عامل عقب افتادن جامعه ما بود؟آیا نظام کاستی حاکم بر جامعه ایران امکان رشد اندیشمندان بزرگ را فراهم می کرد؟آیت الله مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران می نویسد:
«مطالعه تاریخ ایران بعد از اسلام از نظر شور و هیجانی که در ایرانیان از لحاظ علمی و فرهنگی پدید آمده بود که مانند تشنه محرومی فرصت را غنیمت می شمردند و در نتیجه توانستند استعداد های خود را بروز دهند و برای اولین بار ملل دیگرآنان را به پیشوایی و مقتدایی پذیرفتند».
همه ما داستان کفشگری را که می خواست فرزندش تحصیل کند را شنیده اند. او حاضر شد که کسری بودجه خزانه يكي از شاهان ساساني را بپردازد لیکن به فرزندش اجازه تحصیل داده شود که این امر با مخالفت شدید موبدان ساسانی مواجه شد.
به راستی اگر آزادی تحصیل علم پس از ورود اسلام به ایران نبود و همچنان نظام کاستی در ایران وجود داشت بزرگانی چون فارابی، بیرونی، خیام، میرداماد، ملاصدرا و … امکان ظهور پیدا می کردند؟
پس از بررسی اجمالی اندیشه ها و ادبیات مختلف پس از مشروطه درارتباط با دلایل عقب افتادن کشورمان و راهکارهای ارائه شده دررابطه باتوسعه، نگارنده اعتقاد دارد که کشورما برای توسعه نیازبه پالایش مولفه های ذهنی خود دارد. شاید تنها راهی که برای ما مانده باشد اسطوره زدایی وسپردن بتهای ذهنی به تبر ابراهیم خلیل و نوزایی ادبیاتی جدید بر اساس خرد جمعی باشد. به طور مثال در چند سال گذشته یکی از مفاهیمی که به شدت در جوامع روشنفکری جامعه ما مطرح شده مقوله «دمکراسی» است. کافی است یک نفر پیدا شود و سئوالی مطرح کند که «جامعه ما چه الزامی به دموکراسی دارد»؟
و…
این ها فقط بخشی از متون این مقاله و تحقیق و پروژه به صورت پراکنده و ناقص می باشد ، برای دانلود تحقیق ، دانلود مقاله ، دانلود پروژه به صورت کامل لطفا آن را خریداری نمایید. ( بالای صفحه )
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.