تاریخ انتشار | 30 می 2021 |
---|---|
فرمت فایل | ورد -قابل ویرایش- word |
تعداد صفحات | 142 صفحه |
مطالعات متعددی نشان داده است که سرطان تاثیر مهمی بر همسران دارد و بسیار مهم است که در بررسی اعضاء خانواده افراد مبتلا به سرطان بیشتر بر همسران، تمرکز شود. به احتمال زیاد، اطلاعات در مورد موضوعات غیرپزشکی مانند سازگاری با سرطان یا تاثیر سرطان بر روابط، در همسران و اعضاء خانواده بیماران بیشتر از اطلاعات پزشکی، مورد غفلت قرار می گیرد(۴۸).
احساس از دست دادن امنیت به دنبال تشخیص سرطان در همسر، ممکن است تجربه شود. دلیل این احساس این است که هنگام شنیدن خبر تشخیص سرطان، اولین فکری که به سراغ همسران بیماران می آید، این است که شخصی که دوستش دارند، در شرف مرگ است. در واقع، همسران، بیشتر از خود بیماران، از مرگ می ترسند(۳۸). همچنین، مطالعات صورت گرفته برروی همسران زنان مبتلا به سرطان سینه نشان داده است که سرطان سینه بیماری زوجین است(۴۹) و برای همسران آن بیماران نیز، فوق العاده استرس زا است(۵۰). بنابر این، سرطان تاثیر مهمی بر بیمار و همسر او در مورد تصویر ذهنی از بدن، جنسیت و روابط آنها دارد (۵۱). همسران از آینده خود، آینده فرزندانشان و از پیشرفت و عود سرطان در طول دوره فعال سرطان می ترسند(۴۹).
میزان استرس و تنشی که به زنان و مردان هنگام ابتلاء همسرانشان وارد می شود متفاوت است. بطوری که نتایج مطالعات نشان داده اند، استرسی که زنان هنگام ابتلاء همسرانشان به سرطان دریافت می کنند به اندازه استرسی است که خود زنان هنگام ابتلاء دریافت می کنند. اما میزان استرسی که به مردان هنگام ابتلا خودشان به سرطان وارد می شود، بیشتر از زمانی است که همسرانشان مبتلا شده اند. بنابر این زنان بیشتر از مردان تحت تاثیر بیماری همسر خود قرار می گیرند(۵۲). محققین دو دلیل برای این تفاوت ذکر کرده اند: دلیل اول اینکه، زنان استرس بیشتری متحمل می شوند زیرا زمان بیشتری را صرف وظایف مربوط به امور مراقبت صرف می کنند و دلیل دوم اینکه، مراقبت از همسر بیمار، مردان را بیشتر از زنان ارضا می کند و عزت نفس آنها را بالاتر می برد. بطور سنتی، به زنان به عنوان مراقبان خانواده نگریسته می شود. در نتیجه، آنها ممکن است استانداردهایی بالایی برای نقش مراقبت کنندگی خود قائل شوند و انتظاراتشان از خودشان بالا باشد. در مقابل، مردان احساس خوبی نسبت به خود دارند، زیرا نقشی که هنگام بیماری همسرانشان ایفا می کنند، در شرایط عادی از آنها انتظار نمی رود(۵۳).
تعدادی از مطالعات صورت گرفته بر روی زوجین نیز نشان دهنده این است که روابط زوجین هنگامی که یکی از آنها دچار سرطان است، مثبت تر شده است و سرطان باعث گردیده است که کیفیت زندگی آنها بهتر شده و به عنوان یک فرصت برای ارتقاء رابطه زوجین و نزدیکتر کردن آنها بهم عمل می کند(۵۰،۵۴ تا ۵۵).
وقتی که در والدین تشخیص سرطان گذاشته شود، کودکان آنها استرس قابل توجهی را دریافت می کنند(۵۶). زیرا فرزندان اطلاعات کمی نسبت به ماهیت این بیماری دارند(۵۷). افزایش مسئولیتهای کودکان و کاهش فعالیت اجتماعی آنان به عنوان قابل توجه ترین تغییرات زندگی کودکان به شمار می آید (۵۶). وجود بیماری تهدید کننده زندگی در والدین، باعث بروز اختلال در فرآیند طبیعی خانواده و تنش در اعضای آن، خصوصاً کودکان می شود و باعث بروز مشکلات جسمی، روانی و اجتماعی در کودک می شود که باعث ایجاد یک ساختار شخصیتی متزلزل در بزرگسالی آنان خواهد شد(۱).
بسیاری از محققین بر این امر توافق نظر دارند که کودکانی که یکی از والدینشان به بیماری مزمن مبتلا است در معرض خطر بروز مشکلات رفتاری قرار دارند. با توجه به آمار بالای بیماری مزمن، تعداد کودکان در معرض خطر برای افسردگی، اضطراب و علائم روانی زیاد می باشد. بنابر این، دست اندرکاران مراقبت، باید از این مشکلات برای انجام مداخلات آگاه باشند و در نظر داشته باشند که کودکان خانواده های نوپا، تک سرپرست، خانواده های با درآمد کم و نیز والدینی که طول مدت بیماریشان بیشتر است، نیاز بیشتری به حمایت دارند. بنابراین، شناسایی سریع کودکان در معرض خطر بعد از ابتلا والدین به بیماری مهمترین قدم برای پیشگیری از ایجاد مشکلات رفتاری کودکان می باشد(۵۸). زیرا کارکنان پزشکی اغلب، به والد بیمار و همسر وی توجه می کنند و کودکان در حاشیه قرار می گیرند. در حالیکه همین کودکان ممکن است مراقبت کننده مادام العمر والدین بیمار خود باشند(۵۹) حتی پدرانی که همسرانشان مبتلا به سرطان است گاهی اوقات ناراحتی فرزندان خود را تشخیص نمی دهند و برخی از واکنش های آنها را به عنوان “بدرفتاری” کودک تعبیر می کنند، در حالیکه کودکان غالباً از وضعیت عاطفی پدر خود آگاه هستند و سعی می کنند از او حفاظت کنند(۶۰).
وضعیت فیزیکی بیماران مبتلا به سرطان، با اختلال زیاد در نقش ها و در نتیجه ارتباط با کودکانشان همراه است. وقتی که والدین بیمار توانایی کمتری برای مراقبت از اعضای خانواده دارند، کودکان باید با وظایف جدید روبه رو می شوند(۱۹،۶۱). همچنین، تحقیقات نشان می دهد فرزندان والدین مبتلا به سرطان که تحصیلات لیسانس یا بالاتری دارند نسبت به فرزندان والدینی که تحصیلات پایین تر دارند در معرض خطر کمتر برای بروز مشکلات روانی قرار دارند و نیز نسبت فرزندان مبتلا به مشکلات روانی در مادران مبتلا به سرطان مشابه این نسبت در پدران مبتلا می باشد(۶۲). در مقابل، برخی محققین اعتقاد دارند فرزندان والدین مبتلا در مقایسه با گروه شاهد، مشکلات جدی روانی و اجتماعی ندارند و در معرض خطر اندک مشکلات روانی هستند. کودکان مونث به نظر می رسد بیشتر تحت تاثیر اثرات منفی بیماری والدین قرار می گیرند (۶۳).
France[1] اعتقاد دارد که تاثیر سرطان بر فرزندان نباید آسیب شناسی شود زیرا اگرچه تنش و آشفتگی در فرزندان وجود دارد، سرطان والدین یک مرحله گذر غیرمعمول در زندگی فرزندان هست تا یک فرآیند پاتولوژیک! به همین دلیل مداخلات باید در جهت حرکت به سوی برنامه هایی باشد که بتواند چشم انداز کودک را زمانی که والدین سرطان دارند شکل بدهد تا کودکان بتوانند با این مرحله از زندگی خود روبرو شده و سازگاری كسب کنند. به عبارتی، به جای تغییر مسیر رودخانه، آنرا همراه با سنگ های موجود در مسیر رودخانه بپذیریم و سازماندهی کنیم(۶۴).
قبل از پرداختن به مفهوم عملکرد خانواده، در ابتدا نیاز است تا مفهوم خانواده و اهمیت آن را در مطالعات بهداشت جامعه مورد توجه قرار دهیم.
واژه لاتین Family، از واژه ی “Familia” به معنای بندگان یک خانواده ریشه گرفته است که شامل ۲ فرد یا بیشتر است که از طریق خونی یا ازدواج، با هم مرتبط شده اند. در سانسکریت خانواده به عنوان dhman به معنای محل سکونت یا محل قرار خوانده می شود. اکثر فرهنگ ها و زبان ها خانواده را به عنوان افراد مرتبط با هم تعریف می کنند(۳۱).
از بدو پیدایش انسان بر روی کره زمین، همواره زنان و مردان با تشکیل کانونی به نام خانواده عمری را در کنار یکدیگر گذرانیده اند و فرزندانی را در دامان خویش پرورانده و از این جهان رخت بر بسته اند. طبیعی ترین شکل خانواده این است که هیچ عاملی جز مرگ نتواند پیوند زناشویی را بگسلد. عناصر اصلی تشکیل دهنده خانواده یک زن و یک مرد است که مطابق آداب و رسوم اجتماعی خویش با یکدیگر پیوند زناشویی بسته اند و بعد فرزند یا فرزندانی بر جمع آنها افزوده شده است (۶۵).
خانواده یکی از نخستین نهادهای اجتماعی محسوب می شود که ساختارمشخص و معینی دارد که متاثر از تغییرات و تحولات اجتماعی است. خانواده كوچكترين واحد اجتماع است، اين واحد اجتماعي مبدأ بروز عواطف انساني و كانون صميمانه ترين روابط وتعاملات بين فردي است. اهميت خانواده به اندازه اي است كه سلامت و بالندگي هرجامعه وابسته به سلامت ورشد خانواده درآن است(۶۶).
خانواده در زمره عمومی ترین سازمان های اجتماعی است و بر اساس ازدواج بین دست کم دو جنس مخالف شکل می گیرد و در آن مناسبات خونی واقعی و اسناد یافته به چشم می خورد. خانواده معمولاً دارای نوعی اشتراک مکانی است و کارکردهای گوناگون شخصی، جسمانی، اقتصادی، تربیتی را بر عهده دارد. خانواده نمادی اجتماعی است و همچون آیینه ای عناصر اصلی جامعه را در خود دارد و انعکاسی از نا بسامانیهای اجتماعی است. گذشته از این، خانواده از اهم عوامل موثر بر جامعه است. هرگز هیچ جامعه ای نمی تواند به سلامت رسد مگر آنکه از خانواده هایی سالم برخوردار باشد. خانواده نزدیک ترین واحد حیات به انسان است. اکثریت قریب به اتفاق انسان ها در خانواده به دنیا می آیند و نخستین گام های حیاتی را نیز در آن بر می دارند. اکثریت قاطع انسانها خود نیز خانواده ای بنا می کنند و تمام عمر را در ان به سر می برند. لذا شناخت این واحد اجتماعی، به جهت نزدیکی آن با انسان دشوار خواهد بود(۳۰).
خانواده به طرق مختلفی تعریف می شود. تفاوت تعریف خانواده وابسته به پیشینه نظری توصیف کننده دارد. برای مثال، نویسندگانی که از نظریه های تعامل گرا حمایت می کنند، خانواده را به عنوان عرصه تعامل شخصیت ها نگاه می کنند، بنابراین، در تعریف خود از خانواده، بیشتر بر خصوصیات پویایی تعاملی خانواده تاکید می کنند (۸).
نویسندگانی که از دیدگاه سیستم های کلی حمایت می کنند، خانواده را به عنوان یک سیستم اجتماعی بازو کوچک تعریف می کنند که متشکل از اجزای به هم وابسته است وتحت تاثیر ساختار داخلی خود و محیط خارجی قرار می گیرد(۸). در این مطالعه، خانواده تحت تاثیر دیدگاه اخیر بررسی شده است. زیرا درک عملکرد کلی خانواده مستلزم درک عملکرد تک تک اعضای خانواده، عملکرد خانواده به عنوان یک واحد و همچنین ارتباط بین خانواده و جامعه می باشد، بنابراین، به نظر می رسد که تئوری سیستمهای خانواده که از نظريه سیستم های کلی نشآت گرفته است، یک نظريه مفید برای درک سطوح مختلف عملکرد خانواده باشد(۳۱). همچنین، درک خانواده به عنوان یک سیستم، کمک به شناسایی علت مشکل و استرس در خانواده می کند و به درمانگر یا مشاور خانواده اجازه می دهد که اهداف و روش های درمان را بهتر شناسایی کند(۴۹).
محققین بهداشت جامعه در یافته اند که خانواده بخش هسته ای مراقبت های بهداشتی می باشد(۶۷) زیرا خانواده یک واحد اساسی است که به طرز با اهمیتی، تکامل افراد را تحت تاثیر قرار می دهد، بطوریکه ممکن است موفقیت یا شکست زندگی شخص را تعیین کند. دو هدف اساسی هر خانواده، بر آوردن نیاز های جامعه ای که خانواده قسمتی از آن است و برآوردن نیازهای خود اعضاء خانواده می باشد.
خانواده منبع حیاتی برای ارائه مراقبت های بهداشتی موثر برای افراد است.
این ها فقط بخشی از متون این مقاله و تحقیق و پروژه به صورت پراکنده و ناقص می باشد ، برای دانلود تحقیق ، دانلود مقاله ، دانلود پروژه به صورت کامل لطفا آن را خریداری نمایید. ( بالای صفحه )
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.