تاریخ انتشار | 18 ژوئن 2021 |
---|---|
فرمت فایل | قابل ویرایش – ورد – word |
تعداد صفحات | 27 صفحه |
تاريخچه زندگي
مارتين سليگمن در ۱۲ اكوست ۱۹۴۲ در شهر آلباني از ايالت نيويورك چشم به جهان گشود. كس، حتي پزشكي كه اين نوزاد وارونه نگه داشته شده را براي نفس كشيدن به گريه انداخت، تميدانست كه او ابلاغگر نظريهاي در روانشناسي خواهد شد كه تلاش ميكند گريههاي بسياري را پايان بخشد.
از زندگي مارتين در دوران كودكي و نوحواني اطلاعات زيادي در دست نيست. كه شايد دليل آن اين باشد كه مارتين به اصل اين جاو اكنون اعتقاد راسخ دارد.
ماهيت انسان ا زديدگاه سلگيمن
برخلاف ديدگاههاي مربوط به پيش از ۱۹۷۰، مانند نظريه سائق و نظريه غريزه و حتي نظريههاي آزمايشگاهي مانند ديدگاه رفتارگرايي (براي نمونه رجوع شود به ادوين ريگاتري تأليف رامين كريمي، زيرچاپ، نشردانژه) با انقلاب شناختي اوايل دهه ۱۹۷۰ روح روانشناختي بدون ترديد شناختي شد. (گاردنر ۱۹۸۵ به نقل ازاين كتاب) و اين انقلاب به انگيزش هيجان نيز دست كشانده و مجموعه فعاليتهاي پژوهشي اين گستره نوپا در روانشناسي را به سوي ديدگاههاي شناختي برد و بهطور رسمي بر توصيفهاي ماشيني و ساختاري انگيزش، خط كشيده و انسانگرايانه به امور شناختي، روانشناختي و اجتماعي آدمي نگريست (مارشال ريو ۱۳۸۱ ص ۴۴٫ به نقل ازاين كتاب) سليگمن به عنوان يك دانشمند شناختگراي ميانهرو مانند تمامي شناختيها و شناختي ـ رفتارها به اراده آدمي در جهتدادن به زندگي، خلق و خو و موفقيتهايش ايمان داشت. (کریمی،۲۰۰۹ ).
روانشناسي مثبتنگر
روانشناسي مثبتنگر در اواخر دهه ۱۹۹۰ به وسيله سليگمن در مدتي كه رئيس انجمن روانشناسي آمريكا بود شكل گرفت. روانشانسي مثبت نگر به خوشبختي، برتري و عملكرد ناديده گرفته و در عوض روي نابهنجاريها، حالت دفاعي، ضعفها، و انگيزشهاي منفي بر اشكالات انسان به جاي محسنات آنها ـ تمركز ميكنند انتقاد كرده است. تأكيد بر روانشانسي مثبتنگر همان چيزي است كه مزلو و ساير روانشناسان انسانگرا بيش از ۳۰ شال قبل مورد تأكيد قرار دادند.
درماندگي آموخته شده و سلامت هيجاني.
كنترل داشتن به زندگي، آثار سودمندي دارد كه همواره به اثبات رسيده است. پژوهشگران در يك نمونه، ۷۱ مرد و زن ۲۹ تا ۸۰ ساله را كه به سرطان مبتلا بودند بررسي كردند آنهابااين بيماران مصاحبه كرده و پرسشنامههايي را براي ارزيابي رضايت زناشويي سازگاري روانشناختي و ادراك كنترل به آنها دارند، بيماراني كه درك كنترل بيشتري داشتند از بيماراني كه معتقد بودند كنترل كمي بر وضعيت خوددارند سازگاري بهتري داشتند اين يافته حتي در مورد بيماراني كه شديداً به وسيله وضعيت جسماني خود ناتوان شده بودند مصرف داشت. افرادي كه معتقد بودند مقداري تأثير بر بيماري و هيجانات خود دارند از آنهايي كه وضعيت جسماني بهتري داستند ولي درك كنترل آنها پايين بود، ساگاری روانشناختي بهتري داشتند (تامسون، سوبوليو ـ شابين، گالبريت، شوانكوسكي، و كروزن، ۱۹۹۳) (شولتز،۲۰۰۵).
مدل انتساب
مفهوم سبك تبيني توضيح ميدهد كه افراد از نظر نحوهاي كه احساسهاي درماندگي آموخته شده يا فقدان كنترل را براي خودشان توجيه ميكنند تفاوت دارند. درماندگي آموخته شده برخي افراد را از پاي در مياورد. به نظر ميرسد كه آنها دست ازتلاش بر ميدارند، افسرده شده و دچار مشكلات سلامتي ميشوند افراد ديگري كه با موفقيتهاي مشابهي روبرو ميشوند. ميشوند بعد از مدتي بهبود مييابند. سليگمن براي اين تفاوتها توجيهي شناختي را مطرح كرد كه مفهوم تجديدنظر شده درماندگي آموخته شده به نام مدل انتساب است واژه كليدي. انتساب است. وقتي در كاري شكست ميخوريم. اين شكست را به علتهايي نسبت ميدهیم مابه اين طريق علت مشكل و فقدان كنترل را براي خودمان توجيه ميكنيم سليگمن معتقد است كه افراد بدبين شكست ضخصي را با علتهاي دروني، پايدار و كلي در حال كه افراد خوشبين شكست رابا علتهاي بيروني، ناپايدار، و اختصاص انتساب ميكنند براي مثال اگر در يك درس رد شويد و انتساب دروني كنيد به خودتان كيگوييد اشكالي در شما وجود دارد. شايد به قدر كافي براي گذراندن اين درس باهوش نباشيد و اگر انتساب بيروني كنيد به خودتان ميگوييد كه علتهاي ديگري قرار دارد، شايد استاد شما را دوست ندارد.
این ها فقط بخشی از متون این مقاله و تحقیق و پروژه به صورت پراکنده و ناقص می باشد ، برای دانلود تحقیق ، دانلود مقاله ، دانلود پروژه به صورت کامل لطفا آن را خریداری نمایید. ( بالای صفحه )
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.