تاریخ انتشار | 29 آگوست 2022 |
---|---|
فرمت فایل | ورد ـ word ـ قابل ویرایش |
تعداد صفحات | 20 صفحه |
این تحقیق مقاله دارای موضوعاتی همچون مقدمه تحلیل نتیجه گیری و … می باشد و در ۲۰ صفحه تنظیم شده است و دارای پسوند ورد word قابل ویرایش است
فلسفه نوين مديريت منابع انسانى، با وقوع انقلاب صنعتى در انگلستان(۱۷۶۰م.) آغاز شده است. منظور از انقلاب صنعتى، جانشين كردن ماشين به جاى انسان در صنعت است. با ورود ماشين به صحنه، امكان تقسيم كار به اجزاى كوچكتر فراهم شد و هركس موظف به انجام دادن بخش كوچكى از كل كار در كارخانه يا سيستم توليدى گرديد. كارگر مجبور به كار پراكنده نبود، بلكه مأمور كار با ماشين مشخص و در نتيجه، يافتن مهارت در آن كار بود.
از ويژگىهاى ديگر نظام صنعتى، بىاعتنايى به جنبههاى عاطفى و عدم رعايت اصول انسانى در كارخانهها بود. استفاده از كودكان، منع قانونى نداشت. آنان گاهى از طلوع آفتاب تا شب كار مىكردند. انقلاب صنعتى آثار اقتصادى مثبت(افزايش توليد و بازدهى سرمايه، رونق فوقالعاده تجارت و…) و آثار اجتماعى منفى داشت (كالا تلقى شدن كارگر، براى خريدوفروش).
در پى ستم كارفرمايان، كارگران به جان آمده و متحد شدند، اتحاديه و سنديكا تشكيل دادند، دست به اعتصاب زدند و نتايجى نيز گرفتند. كشورهاى صنعتى با وضع قانون و مقرراتى با نهضت كارگرى به مقابله برخاستند؛ اما مقاومت كارگران ادامه يافت و همبستگى آنان و پيدايش اتحاديهها، طرز فكر جامعه و دولت را به نفع آنان تغيير داد و موجب توازن قدرت، ميان كارگر و كارفرما شد و «دموكراسى صنعتى» تحولات اجتماعى عميقى را در جوامع صنعتى به وجود آورد.
در كتاب مشهورى كه مانستربرگ در سال ۱۹۱۳ منتشر ساخت، آورده بود كه بعضى از كاركنان براى برخى كارها مناسبتر از ديگرانند. او آزمونهايى طراحى كرد تا تفاوت استعدادها و توانايىهاى افراد را بسنجد. او به اين پرسش پاسخ داد كه چگونه مىتوان افراد را براى مشاغلى كه بانيرو، استعداد و توانايىهاى بالفعل و بالقوه آنان مطابقت داشته باشد، انتخاب كرد. وى بر خلاف تيلور، كه مهندس بود، روان شناس بود و اصرار داشت از رشته خود در صنعت استفادهكند. تيلور كار گروهى را مفيد نمىدانست و معتقد بود كه هرگاه كاركنان به طور گروهى كار مىكنند، كارآيى آنان به سطح كارآيى ضعيفترين گروه تنزل پيدا مىكند؛ ولى مانستربرگ كار گروهى و وجود روابط اجتماعى در محيط كار را مفيد مىدانست.
دو محقق به نامهاى بوش و باركر در سال ۱۹۲۳ تحقيقاتى انجام داده و نتيجه گرفتند كه افزايش نور باعث افزايش توليد مىشود؛ ولى با كاهش آن، توليد كاهش نيافت. از اين رو، پيشنهاد كردند كه از دانشمندان علوم اجتماعى نيز در اين زمينه استفاده شود.
تحقيق ديگرى توسط التون مايو، در سال ۱۹۳۰ نشان داد كه ميزان توليد، تابع همكارىهاى گروهى است. ايجاد روحيه همكارى و شور و اشتياق در كاركنان، به علت علاقه و توجه سرپرستان كارخانه، به جاى روابط خشك معمول در آن زمان، همچنين اعتبار دادن به نظريات آنان و دخالت دادنشان در تصميمگيرىها،از جمله عوامل مهمى بودند كه در ايجاد انگيزه و روحيه قوى در كاركنان تأثير بهسزايى داشتند.مىتوان گفت كه ايجاد روابط انسانى ميان كارگران و سرپرستان، عاملى مهم در افزايش توليد و كارآيى بوده است.
در مقايسه بانهضت مديريت علمى، كه طراحى درست مشاغل، انتخاب مناسب،آموزش و ايجاد انگيزه در فرد را از جمله عوامل مهم در افزايش توليد مىداند، در مطالعات التون مايو در هاتورن، گروه و رفتار گروهى، مهمترين عامل در تقويت روحيه، ايجاد فضايى مناسب و در نتيجه،افزايش توليد شناخته شده است. مطالعات التون مايو درهاتورن سرآغاز جنبشى بود كه بعدها به «نهضت يا مكتب روابط انسانى» مشهور شد و تابه امروز ادامه دارد؛ همان گونه كه نظريات و مفاهيم نهضت مديريت علمى نيز امروزه در قالب مهندسى صنايع متبلور گشته است.
عوامل مؤثر در شكلگيرى مديريت منابع انسانى به صورت امروزى، به طور خلاصه عبارتند از:
۱٫ پيشرفت و تحول سريع فناورى و تخصصى شدن مشاغل، در اثر انقلاب صنعتى.
۲٫ اوجگيرى نهضتهاى كارگرى و ظهور اتحاديهها كه به نمايندگى از سوى همه كارگران، با كارفرمايان وارد مذاكره شدند.
موضوع بخش نخست اين تحقيق، «مديريت منابع انسانى» بود. بخش دوم، از وظايف يا اصول مديريت بحث مىكند. تفاوت اين دو مبحث مشخص است. مديريت منابع انسانى، از مديريت امورى بحث مىكند كه به انسان منتهى مىشود؛ مانند گزينش فرد، آموزش، حقوق و دستمزد، پاداش و تنبيه او؛ اما در مبحث وظايف مديريت، مستقيماً از انسان بحث نمىشود، بلكه از امورى بحث مىشود كه وظيفه مدير است؛ مانند برنامهريزى و كنترل برنامهها، سازماندهى و بودجه بندى.
دانش مديريت و فن اداره، مانند هر انديشه ديگر، در حال تطور و تكامل است. در دوران پيش از مديريتهاى علمى، مديريتها به شكل فطرى و بدون فرمولهاى مدون و مبين بود؛ مانند واحدهاى تجارى در زمان چينيان و روميان(۴) كه داراى يك نوع بينش مديريتى ساده بودند. با ظهور فردريك تيلور، دوران مديريت علمى آغاز شد،(۵) كه به پدر مديريت علمى معروف شد و در اوايل قرن حاضر، نوشتههايش در باره نظريه مديريت، خوانندگان بسيار داشت. مبناى مديريت وى بر اساس فناورى بود. به گمان وى بهترين راه افزايش بازده، بهبود فنون و روش هايى بود كه كارگران به كار مىبرند. او افراد را ابزار مىدانست و در طرح او بيشتر به نيازهاى سازمانى توجه مىشد، نه به نيازهاى افراد.(۶)
بعدها التون مايو ظهور كرد و نهضت «روابط انسانى» را در فاصله سالهاى ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ ميلادى مطرح و جانشين آراى تيلور كرد. او و پيروانش مىگفتند كه غير از اينكه بايد
بهترين روشهاى فناورى را براى افزايش بازده مورد توجه قرار داد، بايد به روحيات و امور انسانى نيز توجه كرد. آنان ادعا مىكردند كه روابط انسانى بر روابط فناورى و كارى ترجيح دارد و اين را از آزمايشهاى معروف به «هاتورن» به دست آورده بودند.(۷)
پيش از التون مايو و پس از فردريك تيلور، دوران مكاتب نظرى مديريت بود كه حدود پنجاه سال به درازا كشيد و بوروكراسى وبر و اصولگرايى فايول، شاخصترين آنها است.(۸) برخى تكنوكراسى فردريك تيلور را از زمره اين مكاتب شمردهاند.(۹)
ولى به نظر مىآيد كه نظريات مديريت، بسيار بيشتر و نامنظمتر از اين باشد، به گونهاى كه به نظر بعضى از صاحبنظران علم مديريت، جنگلى از نظريهها است(۱۰) و به نظر بعضى، از علوم ناموفق است.(۱۱) حال چگونه مىتوان در اين جنگل نظريه و علم ناموفق، به اصولى ثابت دست يافت كه مورد اتفاق باشد تا بتوانيم از آنها به عنوان اصل موضوعى استفاده كنيم؟ بايد گفت كه رهبر اصولگرايان، كه كارش تأسيس اصل در علم مديريت و سازمان است و اصول او در اين علم، معروف است و او را پدر اصولگرايان اين علم مىدانند، يعنى هنرى فايول مىگويد كه من دراطلاق كلمه «اصل »ترديد دارم و اين اصول، راهنماى عمل است، نه قانون. او مىافزايد كه اصول مديريت، بيشتر از قوانين طبيعى، در معرض تغيير و تبدل قرار دارند و تا زمانى قابل پيروى هستند كه بر اساس منطقى صحيح و قابل توجيه، از آن روى گردانده شود.(۱۲)
وقتى رهبر اصولگرايان، چنين عقيدهاى در باره اصول دارد، پس دل بستن به اين جنگل و به چنگ آوردن اصل از آن، روا نيست؛ اما با وجود اين، به اصول او توجه مىكنيم. فايول ضمن بيان اين واقعيت كه هيچ چيز در مديريت، مطلق نيست، روشها و فنونى را كه در تجربه بدانها رسيده بود و آنها را در تقويت پيكره سازمان يا انجام وظايف مديريت، مفيد مى دانست، به عنوان اصول چهارده گانه مديريت ارائه داد:
تقسيم كار، اختيار، انضباط، وحدت فرماندهى، وحدت مديريت، وابستگى منافع فردى به هدف كلى، جبران خدمات كاركنان، تمركز، سلسله مراتب، نظم، عدالت، ثبات، ابتكار عمل و احساس يگانگى.(۱۳)
او اصول بالا را در سال ۱۹۱۶ ميلادى در كتابى به نام اصول فن اداره اعلام كرد.(۱۴) بعدها افرادى مانند ارويك و گيوليك به آرايش اصول ياد شده پرداختند و هم از تعداد آنها كاستند و هم براى آنها علامت اختصارى قرار دادند.(۱۵) واژه «POSDCROB» نشانه هفت عنوان (برنامهريزى، سازماندهى، كارگزينى، هدايت، هماهنگى، گزارشدهى و بودجهبندى) است. دانشمندان امروزين مديريت، بر سه اصل معتقد و متفق شدهاند كه عبارتند از: برنامهريزى، سازماندهى و كنترل. وى مىافزايد كه هماهنگى، ركنى از سازماندهى است و استقلالى در عرض آن ندارد و از اين رو، نيازى به ذكر آن به عنوان يك اصل نيست؛ زيرا مديريت، همان هماهنگى است.
و…
این ها فقط بخشی از متون این مقاله و تحقیق و پروژه به صورت پراکنده و ناقص می باشد ، برای دانلود تحقیق ، دانلود مقاله ، دانلود پروژه به صورت کامل لطفا آن را خریداری نمایید. ( بالای صفحه )
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.